روزای خوب وبدع یع مغرور فروردینی

میترسم دلم یادبگیرع بی تو پرواز بع این شرایط بی توعادت بکنم باز♥

میترسم اینقد ازم دیگع خبر نگیری تایع جایی ک جفتمون ازین دوری بمیریم♥

فراموشت نکردم فقط بیخیال شدم یادت باشع خودت رفتی منکع زورت نکردم ♥

فراموشت نکردم...♥

فراموشت نکردم....♥

اسکار سَخت ترین برخورد جهان

هم میرسه به

عادی رفتار کردن و عادی حرف زدن با کسی که یه روزی دلیل همه دیوانگی‌هات بوده :))

تاحالـا شده از چیزی بترسی؟از تاریکي؟تنهایی؟از دست دادن عزیز؟

خب ترس بخشي از زندگي همست.

میدوني تاریکي محتاج يه چراغه، تنهایی رو رفتن تو یه جمع حل میکنه یا

مثلـا غم از دست دادن عزیز با مرور کردن خاطرات کمتر عذابت میده.

راستش من از گم کردن میترسم ، گم کردن آدمایي ك دوسشون داری گم کردن خودت و حسايي ك یه زماني پاك ترین بودن .

این ترس همه‌ي ترسایي ك تو زندگی هستو باهم داره و تو هیچوقت زورت نمیرسه همشونو درمان کني .

از یع حدی ك بگذره دیگه نتیجش اشك نیست
یا گلو درد از سر بغض زیاد
یا اول تیر کشیدن دست چپ
بعدشم گز‌گز کردن قلب .♥
از یع حدی ك بگذره :(
نیاز نداري به حرفاي خوب آدماي دورت ك بگن اونجور ك میگی یا اونجور ك به نظر میاد نیست .
از یع حدی ك بگذره
زل میزنی بع سیاهي مطلق رو بع روت
حتی دیگه بع تهشم فکر نمیکنی ؛♥♥